فسقلی عشق مامان و بابا

باز هم برگی دیگر از زندگی

سلام !!! باز آمدم با کوله باری از خستگی و درد و دلتنگی !!!!! امشب بددجور دلم گرفته ده بار این صفحه رو باز کردم و بستم تا بلاخره گفتم باید بنویسم شاید کمی آرام شدم !!!!! چند وقتی نبودم و علتش تصمیمی بود که برای درس خواندن گرفته بودم و خودم را حسابی سرگرم کردم اینترنت گردی و .... تعطیل !!! حسابی درس خوندم حس خوبی بود البته تا قبل از امتحان !!!!!!!! و متاسفانه همیشه استرس باعث شده توی زندگیم به اون چیزی که خواستم نرسم و اینبار  نیز ..... امروز کلید اولیه اومد و ناامید ناامید شدم اصلا فکر نمیکردم اینقدر بد شده باشه !!! چرا همش علی سعی میکنه بهم دلداری بده !!! چرا میگه مهم این بود که از اون حال و هوای بچه خارج بشی و درس تونست اینکار رو...
20 خرداد 1392
1